پرهام پرهام ، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

هدیه قشنگ زندگی ، پرهام قند عسل

فداي تو بشم عسلم

سلام خاله من عاشقتم چهارشنبه شب رسيدي تهران منم برات سوپ شير پخته بودم نوش جون كردي شب پيشم خوابيدي و صبح به اتفاق مامان و بابا رفتيم سفر چقدر تو مهربون و پاكي بسيار بچه خوش سفري بودي به من در كنار تو خيلي خوش گذشت الهي دورت بگردم وقتي رسيديم خونه پيش خاله جون ندا خيلي ذوق كردي همه اش تو بغل ندا بودي تو بهترين هديه خدا براي خانواده هستي برات آروزي سال ها سلامتي نشاط و موفقيت دارم ماشاا... به جونت خاله كه اينقدر ناز و مهربون و خنداني در پناه خداي مهربون و به درو از هر چشم زخمي سالم و سلامت رشد كني و متعالي شي منتظرم پيروزي هاتو ببينم خاله جون، پ پري جونم ،نفسم، عزيزكم 1390/4/29 ...
29 تير 1390

بي صبرانه

سلام عزيز دل خاله امشب ميايي پيشم قربون خنده ات برم دارم لحظه شماري مي كنم ستاره قشنگ من ديروز كلي برات كيك هاي خوشمزه خريدم و سوپ شير برات پختم كه وقتي اومدي نوش جون كني الان كه داشتم با خاله جون ندا صحبت مي كردم مي گفت اونم كلي برات قاقالي خريده كه رفتيم پيششون بهت بده همش بخوري زود بزرگ بشي من ،خاله جون ندا و مادر جون لحظه شماري مي كنيم كه بيايي پيشمون قربون چشمهاي قشنگت برم 90/4/22 15.24 ظهر روز چهارشنبه ...
22 تير 1390

پرهام فردا شب مياد

سلام پرهام كوچولو اينقدر خوشحالم تو فردا ميايي پيش خاله ليدا كه همه با هم بريم پيش مادر جون  و خاله ندا واي عزيزم كه چقدر دلمون برات تنگ شدهاواين باري كه اين همه مدت يعني نزديك 50 روز ه كه نديدمت ماماني ميگي خيلي شيطون شدي خيلي بزرگ شدي ماشاا...هرشب زنگ مزنم و با خاله ندا راجع به شيرين كاري هاي تو حرف ميزنيم الهي دورت بگردم خاله فردا شب پيش مني مي بينمت و مي بوسمت ستاره قشنگ من 90-4-21 ساعت 11.45 روز سه شنبه ...
21 تير 1390

90/4/4

سلام پرهام آخر هفته رفته بودي كاشان مامان ليندا مي گفت خيلي شيطنت كردي آخر شب هم كه        بر مي گشتيد اصفهان تو راه كباب خوردي راستي امروز تولد مادر جون بود تو هم بهش صبح زنگ زدي و ددددد كردي كلي براش خنديدي با ايشون كه صحبت مي كردم ميگفت پرهام براي تولدم زنگ زد و با چه عشقي اينو بيان ميكرد عزيز دل خاله خيلي دلمون برات تنگ شده 90/4/4 امروز دقيقا يك ماه كه من تو رو نديدم از روز تولد يك سالگيت همين الان هم كه به بابا پيام صحبت ميكردم صدات ميومد داشتي با اسباب بازي هات بازي مي كردي ... راستي پرهام يه خرس آبي رنگ داري كه از يك ماهگي عاشقشي و بدون اون نمي خوابي عكسشو برات ميذارم كه يادگاري توي وبلاگت داشته ...
4 تير 1390

بدون عنوان

سلام پرهام امروز با مادر جون صحبت ميكردم مي گفت دلشون برات خيلي تنگ شده خاله ندا طاقت نياورده مي خواد بياد اصفهان پيشت يه چيز ديگه امروز برات پيغام گذاشته بودن و من از جانب تو اونا رو خوندم و براي ني ني هاي اونا و خودشون آرزوي سلامتي كردم تو هم سالم و تندرست بشي پسر گل ما1390/4/1 عكس هاي جديدتو به محض اينكه به دستم برسن برات توي سايت مي ذارم  
1 تير 1390
1